بسم الله الرحمن الرحیم-( من ربکم فمن شائ فلیومن= همان که از جانب پرودگارت امد( حق است) که هرکس خواهد( به من واو) ایمان بیاورد- سوره کهف- ایه -18-- از القاب –اقا-خانم با اجازه سروران فاکتور گرفته ایم—جواد جعفری فسایی( سها)- ما شکوه زدوست قدر موئی نکنیم- او مقصد ماست – روبه سویی نکنیم- گویند ز دوست اروزئی بکنید- جز دوست زدوست اروزیی نکنیم—مسعود امامی- ای کاش که عمر من به فردا برسد- شاید خبری زتو به اینجا برسد- یک روز هم از عمر اگر باقی بود –بگذار دلم به این تمنا برسد- شاپور محمدی- چندی است که شب راسحری نیست مرا- از گوچه شادی گذری نیست مرا- گاهی دلم از عشق پیامی میداد- دیری است از ان هم خبری نیست مرا—محمد امین فصحتی( سینا) دیری است عبور بی هدف را مانم- در بحر پر از گهر خزف رامانم- از دوری جانکاه تو ای ایت عشق- یم وسعت بی ای وعلف را مانم- محمد حسن صمد پور—امروز هوای باد وباران دارم- سرمست- خیال چشمه ساران دارم- ای دوست بیا واین همه خرده مگیر- برمن که هوای کوی یاران دارم—احمد ده بزرگی- چون گوهرناب ابدارد سخنت- بیداری افتاب دارد سخنت- تا غفلت خواب بشکند در دل شب- پویندگی شهاب دارد سخنت—فیض شریفی- از کوچه عشق دم به دم میائی- لبخند به لب قدم قدم می ایی- تاپرشود از شمیم شعر ترم- باجاودی کل های ارم میایی-شاپور پساوند- ای عشق نماند داد وبیدادبسی- یادی زکسی نماند در یاد کسی- بیداردلان شب نشین میدانند- تنها تو در این میانه فریاد رسی-اسماعیل عسلی- ازچشم ترم خون جگر میخواهی؟- از دل دو سه پیمانه شرر میخواهی- بنشین و به یک نگاه مهمانم کن- اکنون که مرا زیر وزبر میخواهی- سید یوسف نگهبان- در سینه دلم اسیر پیمان که بود- گل زخم ترم زتیر مژگان که بود—این اتش جانسوز که دارم شب وروز- اری توبگو ز برق چشمان که بود—منصور اوجی- حالیست مراکه غمگساران دانند- انرا شهدای روزگاران دانند- وان کس که چو ما به دام عشقش افتاد- بر او چه گذشت؟ داغداران دانند-زنده یاد نصر اله مردانی- در این تن مرده جان دیگر ارید-تاریخ نو از جهان دیگر ارید- برشب زدگان خاک خورشید دگر- از سینه اسمان دیگر ارید—مهدی مباشر—هرچند جهان شب مدار داریم- از طاقت خویش انتظاری داریم- باشد که سپیده مژ ده وصل دهد- زیرا که به خورشید قراری داریم—دکتر سید محمد رضا خالصی- ازحنجره نسیم اوایم داد- چون نقش به پرده سحر جایم داد- تاچشم- گشود وبست با چشمه صبح- در ساغر افتاب دریایم داد- دکتر زهرا قائمی- فریاد درون سینه غوغا میکرد- گویی که دری دردل او وا میکرد- وقتی تنم از زخم یهودا میسوخت- ناز نفسش کار مسیحا میکرد—زنده یاد حاج عبدالعلی فصحتی- فارع زخود واز من ومائی نشدیم- ازاد زخوی خودنمائی نشدیم- از بهر حسین(ع) بر سر وسینه زدیم- گفتیم خدا! ولی خدایی نشدیم-